خوشبختی نوشت های من

روزمرگی هایم را مینویسم... شاید بعدها کودکم بخواند....

خوشبختی نوشت های من

روزمرگی هایم را مینویسم... شاید بعدها کودکم بخواند....

یادداشت دهم

امان از روزای سخت

امان از این همه درد و بغض

امان از بی کسی

امان از تنهایی

کاش یه دریچه باز بشه روی ما

کاش کارمون جور شه

خسته ام

دلم آرامش میخواد....

این روزا خیلی بغض دارم....

شاید ما اشتباه کردیم علی....

یادداشت نهم

چند روز پیش روز دختر بود...

شب قبلش با ناز بهت گفتم منم کادو روز دختر میخوام....

و تو منو بعد از مراسم اول ماه خونه مامان با یه گلدون بزرگ پر از پوتوس دو رنگ سوپرایز کردی...

تو بهترینی....

یادداشت هشتم

بعد از چند ماه اومدم و دوباره دارم برات مینویسم همسر خوبم

تو این چند ماه تو خیلی تلاش کردی

برای ارتباط با تاجرهای خارج از ایران از طریق علی بابا و اینا...

رفتی تا اندیمشک برای شکر و جور نشد و برگشتی و کلی حرص خوردی

از جیب کلی پول گذاشتی برای حسین و کیانی و طرف بدقولی کرد و سه هفته مدام نگران بودی که میشه یا نه

آخرش بعد از اینکه یارو زد زیرش به حرفم گوش کردی و قرارداد رو فسخ کردی

حالا هم که ده تومن دادی به اون یکی برای یه بار شکر دیگه

که اگه یارو بخوره مجبوریم طلاهای منو بفروشیم

یا ماشین رو...

ولی من دلم روشنه همسر خوبم

من بهت ایمان دارم

من میدونم که این معامله آخری میشه و همین هفته چهل تومن گیرمون میاد و تو یه کم خیالت راحت میشه

بعدش کلی از اون نمونه هایی که مونده رو میگی برات بفرستن

بعد ماشینمونو درست میکنیم

بعد دیگه انقدر نگران پول نیستی

و ایشالا بعدتر از همه اینا همه چی خوب میشه.....

من دل رو برای خونه دوبلکس نیاوران صابون زدماااا یادت نرررررررره...

یادداشت هفتم

اگه یه روزی

هرکدوم از بچه ها

براشون خواستگار اومد

حتما اینو بهشون میگم

که

شوهری بگیرن

که

افکار بزرگ داشته باشه

نه اینکه به یه زندگی عادی و معمولی بسنده کنه

بلکه

فکرش بزرگ باشه

بخواد کارای بزرگ بکنه

و  برای رسیدن به هدف های بزرگ زندگیش تلاش کنه

...

بله !

یادداشت ششم

چقدر این روزا دوتامون درگیریم

نمیدونم کی شب میشه

حتی نمیرسم بیام اینجا و خاطره بنویسم

ولی راضی ام شکر خدا

هنوز به هیچی نرسیدیم ولی همین تلاش کردن تو کلی برام ارزش داره عزیزم....

چند شب پیش که خونه ی مامان بودیم میگفتی اگه به یه جایی رسیدم این افغانی هایی که نگهبان شدن تو مجتمع مامان رو جمع میکنم و میارم بهشون کار یاد میدم و جای خواب میدم و حقوق خوب میدم که به یه جایی برسن...

خوشحالم از اینکه انقد نگاه خوبی داری به آینده ت....

دوستت دارم همسر خوبم....