خوشبختی نوشت های من

روزمرگی هایم را مینویسم... شاید بعدها کودکم بخواند....

خوشبختی نوشت های من

روزمرگی هایم را مینویسم... شاید بعدها کودکم بخواند....

یادداشت نوزدهم

امشب چندبار دلم از غصه چنگ خورد....

غصه ی بی پولی و بی ماشینی

فردا ساعت هشت صبح تبلیغ برای انتخابات تموم میشه و امشب همه ی مردم ریختن تو خیابون اما ما موندیم خونه.... به دو دلیل.... نه ماشین داریم که باهاش بریم تو خیابون نه پول داریم که بریم بیرون...

امشب خیلی خیلی غصه خوردم.... یه لحظه به ذهنم رسید بریم از غفرانی ماشین بگیریم و بریم بیرون ولی واقعا دوست نداشتم.... تو میخواستی زنگ بزنی ولی من بیخیلات کردم.... با غصه رفتیم تو خیابونای خودمون ولی همه داشتن برای شورای شهر تبلیغ میکردن....

امشب خیلی خیلی شب بدی بود.......... گوشیمو خاموش کردم و حوصله هیچکسی رو ندارم

پس فردا بابات پول میریزه.... کاش بریزه.... کاش بتونیم ماشین بخریم حداقل تو بری یه ذره کار کنی باهاش.... منم خسته شدم از خونه بودنت....

راستی انتخاباته.... کاش رییسی نشه... اگه رییسی بشه کار بندر مالیده میشه به هم.... دوباره همین وضعیت گندی که داریم ادامه پیدا میکنه... 

کاش تموم شه این روزا.....

همین الان بهم گفتی که بابات گفته بگردی ماشین رو پیدا کنی.... خدا رو شکر.....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد