خوشبختی نوشت های من

روزمرگی هایم را مینویسم... شاید بعدها کودکم بخواند....

خوشبختی نوشت های من

روزمرگی هایم را مینویسم... شاید بعدها کودکم بخواند....

امشب علوی درباره بخل حرف زد.... درباره اینکه آدم پولدار میشه ولی از بخل به کسی کمک نمیکنه.... دقیقا بحثی که امروز عصر باهم داشتیم... 

کاش ما بخیل نشیم.... کاش راحت بتونیم کمک کنیم.... 

دو شب پیش بابا ماشینشو بهمون فروخت

به اولین آرزوی سال ۹۶ رسیدم

امشب شب قدره

اومدی من و مامان رو گذاشتی مسجد امیر

خودت رفتی اسنپ.... برای حتی دوتا مسافر بیشتر....

یادداشت نوزدهم

امشب چندبار دلم از غصه چنگ خورد....

غصه ی بی پولی و بی ماشینی

فردا ساعت هشت صبح تبلیغ برای انتخابات تموم میشه و امشب همه ی مردم ریختن تو خیابون اما ما موندیم خونه.... به دو دلیل.... نه ماشین داریم که باهاش بریم تو خیابون نه پول داریم که بریم بیرون...

امشب خیلی خیلی غصه خوردم.... یه لحظه به ذهنم رسید بریم از غفرانی ماشین بگیریم و بریم بیرون ولی واقعا دوست نداشتم.... تو میخواستی زنگ بزنی ولی من بیخیلات کردم.... با غصه رفتیم تو خیابونای خودمون ولی همه داشتن برای شورای شهر تبلیغ میکردن....

امشب خیلی خیلی شب بدی بود.......... گوشیمو خاموش کردم و حوصله هیچکسی رو ندارم

پس فردا بابات پول میریزه.... کاش بریزه.... کاش بتونیم ماشین بخریم حداقل تو بری یه ذره کار کنی باهاش.... منم خسته شدم از خونه بودنت....

راستی انتخاباته.... کاش رییسی نشه... اگه رییسی بشه کار بندر مالیده میشه به هم.... دوباره همین وضعیت گندی که داریم ادامه پیدا میکنه... 

کاش تموم شه این روزا.....

همین الان بهم گفتی که بابات گفته بگردی ماشین رو پیدا کنی.... خدا رو شکر.....

یادداشت هجدهم

اومدم اعتکاف....

خوبیش اینه تو نیستی که نتونم جلوت گریه کنم و مجبور نیستم هی بغضم رو قورت بدم یا وقتی بی اراده اشکام میاد ازت مخفی شم...

اینجا هرچقدر بخوام میتونم گریه کنم بدون اینکه کسی از مشکلاتم چیزی بدونه....

خالی شدم تو همین چند ساعت...

فقط ای کاش صدام برسه به اون بالایی....

بشنوه و حل کنه مشکلاتم رو....

یادداشت هفدهم

امروز استخر بودیم و بعدش بدون ماشین رفتیم تره بار صادقیه....

کلی خرید کردیم و چارتا کیسه کردیم و گرفتیم دست...

راه افتادیم تو  ستارخان تا برسیم به ایستگاه اتوبوس... بعدشم سوار شدیم و اومدیم تا مترو...

تو گفتی این سختی ها رو که میکشم بیشتر مطمین میشم که روزای خوب میاد... من بهت لبخند زدم و تو دلم گفتم ایشالا که میاد...

الانم تو مترو  نشستم.... توام تو مردونه... روزای خوب میاد... روزایی که حسرت بخورم برای سوار شدن مترو صادقیه تا گرم دره....