خوشبختی نوشت های من

روزمرگی هایم را مینویسم... شاید بعدها کودکم بخواند....

خوشبختی نوشت های من

روزمرگی هایم را مینویسم... شاید بعدها کودکم بخواند....

یادداشت چهارم

امروز اولین روز کاریت بود همسرم

صبح لباسای تمیز رو برات اتو زدم و راهیت کردم

ساعت نه و نیم رفتی و دو و نیم برگشتی

پر از انرژی بودی.... خیلی هم خسته بودی و انرژیت انقدری زیاد بود که خستگی رو چهره ت نبود....

منم برات یه نهار عالی و درجه یک گذاشتم و چقدر تو ذوق کردی و از دستپختم تعریف کردی

بعدش کااااااامل برام تعریف کردی چی شد

جز به جز

از رفتن و رسیدن و اتفاقایی که افتاد تا برگشت و ماشین و جاده ی گلی و....

شب هم که رفتیم کرج برای خرید بعدش بردی که مثلا منو سوپرایز کنی و بهترین بستنی کرج رو بهم بدی و نشد و جیگر زدیم و راه برگشت و واااااااای که چقدر خوش گذشت امشب....

امشب شب آرزوهاست.... آرزوم معلومه.... خوشبختیمون.... خوشبختیمون ادامه دار باشه.... زندگیمون تغییر کنه و خودمون و عشقمون نه... 

خیلی این روزا ازت راضی ام....

خسته نباشی همسر مهربونم...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد