خوشبختی نوشت های من

روزمرگی هایم را مینویسم... شاید بعدها کودکم بخواند....

خوشبختی نوشت های من

روزمرگی هایم را مینویسم... شاید بعدها کودکم بخواند....

یادداشت سوم

دیروز رفتی با "عالمی" حرف زدی.....

منم از فرصت نبودنت استفاده کردم و رفتم چرخیدم....

وقتی جلسه ت تموم شد بهم زنگ  زدی منم تو کافه بودم... وای که چقدر خوشحال بودی... و من چقدر از خوشحالیت کیف میکردم.....

دیشب هم که به مناسب این کار جدیدی که جور شده رفتیم یه شام تپل زدیم... چقدر راضی ام ازت وقتی انقدر خوبی  و انرژی داری.... ازت جون میگیرم....

امروز هم که از صبح درگیری و مدام تماس میگیری و آدم جور میکنی...

خوشحالم که میبینم جدی تر شدی....

ما داریم از صفر شروع میکنیم....

دلم روشنه به این قضیه...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد