-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 28 خرداد 1396 01:12
امشب علوی درباره بخل حرف زد.... درباره اینکه آدم پولدار میشه ولی از بخل به کسی کمک نمیکنه.... دقیقا بحثی که امروز عصر باهم داشتیم... کاش ما بخیل نشیم.... کاش راحت بتونیم کمک کنیم....
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 خرداد 1396 01:27
دو شب پیش بابا ماشینشو بهمون فروخت به اولین آرزوی سال ۹۶ رسیدم امشب شب قدره اومدی من و مامان رو گذاشتی مسجد امیر خودت رفتی اسنپ.... برای حتی دوتا مسافر بیشتر....
-
یادداشت نوزدهم
چهارشنبه 27 اردیبهشت 1396 22:41
امشب چندبار دلم از غصه چنگ خورد.... غصه ی بی پولی و بی ماشینی فردا ساعت هشت صبح تبلیغ برای انتخابات تموم میشه و امشب همه ی مردم ریختن تو خیابون اما ما موندیم خونه.... به دو دلیل.... نه ماشین داریم که باهاش بریم تو خیابون نه پول داریم که بریم بیرون... امشب خیلی خیلی غصه خوردم.... یه لحظه به ذهنم رسید بریم از غفرانی...
-
یادداشت هجدهم
پنجشنبه 24 فروردین 1396 00:23
اومدم اعتکاف.... خوبیش اینه تو نیستی که نتونم جلوت گریه کنم و مجبور نیستم هی بغضم رو قورت بدم یا وقتی بی اراده اشکام میاد ازت مخفی شم... اینجا هرچقدر بخوام میتونم گریه کنم بدون اینکه کسی از مشکلاتم چیزی بدونه.... خالی شدم تو همین چند ساعت... فقط ای کاش صدام برسه به اون بالایی.... بشنوه و حل کنه مشکلاتم رو....
-
یادداشت هفدهم
سهشنبه 17 اسفند 1395 20:56
امروز استخر بودیم و بعدش بدون ماشین رفتیم تره بار صادقیه.... کلی خرید کردیم و چارتا کیسه کردیم و گرفتیم دست... راه افتادیم تو ستارخان تا برسیم به ایستگاه اتوبوس... بعدشم سوار شدیم و اومدیم تا مترو... تو گفتی این سختی ها رو که میکشم بیشتر مطمین میشم که روزای خوب میاد... من بهت لبخند زدم و تو دلم گفتم ایشالا که میاد......
-
یادداشت شانزدهم
شنبه 14 اسفند 1395 20:34
تمام سال ۹۵ به صبر گذشته... صبر برای کار با دانش... با سیف الله.... با حسین اکبرپور.... با کیانی.... کیانی..... کیانی.... پدر ما رو دراورد این کیانی.... الان هم که همچنان منتظر حاج عباس.... عید شد دیگه.... ۹۶ رسید و ما همچنان تو سختی... رفته بودیم صادقیه کفش بخریم... کفشم دیگه واقعا قابل پوشیدن نیست... خیلی اذیتم...
-
یادداشت پانزدهم
پنجشنبه 14 بهمن 1395 19:18
این روزا خیلی خیلی ذهنم درگیر خودم و آینده است حتی گذشته کذشته ای که چقدر روی امروزم تاثیر منفی گذاشته باید برم پیش روانشناس ولی کسی رو نمیشناسم باید خوذم رو بریزم بیرون کاش زندکیم درست شه
-
یادداشت چهاردهم
چهارشنبه 13 بهمن 1395 17:27
حدودا دو هفته پیش بود که تو اوج اعصاب خوردی ها و ناراحتیامون از قضیه کیانی.... بابات به خودش اومد و به حاج عباس زنگ زد آخه از همه که میپرسید حاج عباس کسی رو نمیخواد برا کار میگفت نه و همه رو رد میکرد... اما انگار ما فرق داشتیم براش چون در کمال ناباوری باهات قرار گذاشت و تو رفتی دیدنش... وقتی اومدی خوشحال بودی و میگفتی...
-
یادداشت سیزدهم
یکشنبه 19 دی 1395 16:14
از تو ریختم به هم کارایی میکنم که دلیلشو نمیفهمم احساس میکنم دارم دچار یه سری بحران ها میشم تو وجودم احساس میکنم احساسم یه طوریشه تاکسی جلوم وایساد گفتم سر جلال؟ مرتیکه بدون اینکه حرفی بزنه جلوم وایساد حتی سر هم تکون نداد داشتم با علی حرف میزدم شروع کرد به بوق زدن که ینی سوار شو گفتم خب یه سر تکون بده گفت دعوا داری؟...
-
یادداشت دوازدهم
شنبه 18 دی 1395 16:57
ساعت پنج روز شنبه نمیدونم چندم دی ماه نود و پنج نیم ساعته تو ایستگاه تاکسی وایسادم ولی هیچکس نمیره دهات ما نمیدونم چرا باید ترجیح بدم دربست نرم و به جای چهار تومن هزار بدم.... حس میکنم خیلی فرق داره... بغض دارم... خسته ام زندگی روی گهش رو داره نشونمون میده.... به جدی ترین حالت ممکن! امروز روزی هست که علی اولتیماتوم...
-
یادداشت یازدهم
پنجشنبه 16 دی 1395 01:10
قرار بود اینجا باشه تا بیام از خوشبختی هام و روزای رو به پیشرفتم بنویسم تا بمونه یادگار... اما تا الان جز سختی و بدبختی و شکست هیچی نبوده خسته ام از اینکه هرروز بیام بنویسم آره امروزم ما رو پیچوند امروزم نشد این هفته هم افتاد برا هفته بعد خسته ام خسته ام از آگهی های ماشین و خونه که حتی نتوسنتم یکیش رو برم ببینم خسته...
-
یادداشت دهم
پنجشنبه 21 مرداد 1395 22:58
امان از روزای سخت امان از این همه درد و بغض امان از بی کسی امان از تنهایی کاش یه دریچه باز بشه روی ما کاش کارمون جور شه خسته ام دلم آرامش میخواد.... این روزا خیلی بغض دارم.... شاید ما اشتباه کردیم علی....
-
مشاوره 4
دوشنبه 18 مرداد 1395 12:53
#راههای_برقراری_ارتباط_موثرباهمسر وقتی زندگی روزمره به شما فرصت ابراز علاقه و عشق ورزی به همسرتان را نمیدهد چه کنید؟ یک رابطه شاد و موفق زناشویی نیاز به وقت، انرژی و تلاش دارد. اما با این حجم روزمرگی ها، کار و خستگی چه فرصتی برای رابطه موثر باقی میماند؟این ۱۱ روش میتواند رابطه شما باهمسرتان را گرمتر و شادتر نگه...
-
یادداشت نهم
دوشنبه 18 مرداد 1395 12:43
چند روز پیش روز دختر بود... شب قبلش با ناز بهت گفتم منم کادو روز دختر میخوام.... و تو منو بعد از مراسم اول ماه خونه مامان با یه گلدون بزرگ پر از پوتوس دو رنگ سوپرایز کردی... تو بهترینی....
-
یادداشت هشتم
دوشنبه 18 مرداد 1395 12:39
بعد از چند ماه اومدم و دوباره دارم برات مینویسم همسر خوبم تو این چند ماه تو خیلی تلاش کردی برای ارتباط با تاجرهای خارج از ایران از طریق علی بابا و اینا... رفتی تا اندیمشک برای شکر و جور نشد و برگشتی و کلی حرص خوردی از جیب کلی پول گذاشتی برای حسین و کیانی و طرف بدقولی کرد و سه هفته مدام نگران بودی که میشه یا نه آخرش...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 17 اردیبهشت 1395 22:41
#عاشقانه آغوشِ تو زادگاه خاطره و آرامشِ من است ... شهر روشنی که در آن تمام راه ها به خانه می رسند ...
-
یادداشت هفتم
جمعه 17 اردیبهشت 1395 20:22
اگه یه روزی هرکدوم از بچه ها براشون خواستگار اومد حتما اینو بهشون میگم که شوهری بگیرن که افکار بزرگ داشته باشه نه اینکه به یه زندگی عادی و معمولی بسنده کنه بلکه فکرش بزرگ باشه بخواد کارای بزرگ بکنه و برای رسیدن به هدف های بزرگ زندگیش تلاش کنه ... بله !
-
یادداشت ششم
یکشنبه 12 اردیبهشت 1395 13:36
چقدر این روزا دوتامون درگیریم نمیدونم کی شب میشه حتی نمیرسم بیام اینجا و خاطره بنویسم ولی راضی ام شکر خدا هنوز به هیچی نرسیدیم ولی همین تلاش کردن تو کلی برام ارزش داره عزیزم.... چند شب پیش که خونه ی مامان بودیم میگفتی اگه به یه جایی رسیدم این افغانی هایی که نگهبان شدن تو مجتمع مامان رو جمع میکنم و میارم بهشون کار یاد...
-
مشاوره 3
پنجشنبه 2 اردیبهشت 1395 20:54
عوامل دوری زن و شوهر اولین چیزی که محبت را از خونه میبره و شیشه محبت را بین زن و شوهر میشکونه تندخوئی هست اگر زن در مقابل شوهرش زبون دراز باشه ،پرخاشگری کنه همون جمله ای اولی که میگه به احساس شوهرش لطمه میزنه. اگر مردی تندخو شد،فریاد زد و #زخم_زبان زد و به همسرش گفت ببین زن همسایه چه زن خوبیه،تو هم هستی این یعنی مردی...
-
مشاوره ۲
پنجشنبه 2 اردیبهشت 1395 18:49
همسرت رو سه جا میتونی بشناسی : 1. ﺗﻮی ﺟﻤﻌﯽ ﮐﻪ ﺟﻨﺲ ﻣﺨﺎﻟﻒ ﺑﺎﺷﻪ 2. ﺗﻮی ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ خانواده اش ﺑﺎﺷﻦ 3. توی جمعی که بهترین دوستاش هستن ﺍﮔﻪ ﺗﻮی ﺍﯾﻦ 3 ﺟﺎ تنھا نموندی بهترین رفیقته!! یه حالت چهارم ھم تبصره میزنیم: توی شادی هاش یه قدم برو عقب و چیزی نگو... اگه خودش جاتو خالی دید و صدات کرد بدون بهترین رفیقته... کسی میگفت: وقتی...
-
یادداشت پنجم
چهارشنبه 1 اردیبهشت 1395 15:12
قضیه کارها داره جوش میخوره دیروز عمو اومده بود و صبح تا عصر راننده آژانسش شده بودی و چققققد عصبانی بودی و چقدر شب قبلش فکر میکردی که با خودش میبرتت تو جلسه و چقد ضد حال خوردی و چقد دعوا کردیم باهم سر عصبانیت تو ولی امروز همه چی خوب بود خدا رو شکر تو میگی اولین پولی که گیرمون میاد بیست تومنه حدودا من دارم با خودم فکر...
-
از زندگی لذت ببریم
شنبه 28 فروردین 1395 12:13
اگه کمی و فقط کمی بخواهیم از زندگی لذت ببریم و نگاهمان را کمی بهتر کنیم بسیاری از لذت ها نه وقت زیادی میخواهد و نه پول زیادی. پس منتظر تغییرات زیاد در یه روزی که معلوم نیست کی باشد نباشیم ... در کوچکترین اتفاقات عظیم ترین تجارب بشر نهفته است . باور کنید ... 1- گاهی به تماشای غروب آفتاب بنشینیم. 2 - سعی کنیم بیشتر...
-
یادداشت چهارم
پنجشنبه 26 فروردین 1395 23:23
امروز اولین روز کاریت بود همسرم صبح لباسای تمیز رو برات اتو زدم و راهیت کردم ساعت نه و نیم رفتی و دو و نیم برگشتی پر از انرژی بودی.... خیلی هم خسته بودی و انرژیت انقدری زیاد بود که خستگی رو چهره ت نبود.... منم برات یه نهار عالی و درجه یک گذاشتم و چقدر تو ذوق کردی و از دستپختم تعریف کردی بعدش کااااااامل برام تعریف کردی...
-
یادداشت سوم
چهارشنبه 25 فروردین 1395 15:18
دیروز رفتی با "عالمی" حرف زدی..... منم از فرصت نبودنت استفاده کردم و رفتم چرخیدم.... وقتی جلسه ت تموم شد بهم زنگ زدی منم تو کافه بودم... وای که چقدر خوشحال بودی... و من چقدر از خوشحالیت کیف میکردم..... دیشب هم که به مناسب این کار جدیدی که جور شده رفتیم یه شام تپل زدیم... چقدر راضی ام ازت وقتی انقدر خوبی و...
-
مشاوره 1
دوشنبه 23 فروردین 1395 19:47
#پرسش_پاسخ 1 چگونه به همسرم محبت کنم ؟ محبت به همسر ۵ مرحله دارد: ۱ ) اظهار محبت زبانی ؛ از نظر اسلام منتهاى اهانت و تحقیر براى یک زن اینست که مرد بگوید من ترا دوست ندارم , از تو تنفر دارم , و آنگاه قانون بخواهد بزور و اجبار آن زن را در خانه آن مرد نگهدارد . قانون میتواند اجبارا زن را در خانه مرد نگهدارد , ولى قادر...
-
یادداشت دوم
یکشنبه 22 فروردین 1395 13:52
زندگی این روزهایمان خیلی سخت است ولی تو با بودنت همه این سختی ها را برایم آسان میکنی مهم نیست اگر چشمم دنبال خیلی چیزها مانده مهم نیست خیلی چیزها نداریم حتی این مهم نیست که گاهی شب ها از داشته های دیگران اشک میریزم ولی تنها چیزی را که دارم و برای تمام عمرم به آن امیدوارم محبت تمام نشدنی تو ست... . . . وقتی به نداشته...
-
یادداشت اول
یکشنبه 22 فروردین 1395 13:31
سال هاست قرار است بنویسم از همان روزهای اول مدام میگفت: "این ها را بنویس تا بعدا سختی هایمان یادمان بماند" آن روزها تازه وبلاگم را بسته بودم و ئهنوز دلم نمیخواست برگردم و خاطرات تلخ و شیرین گذشته ام را یادآوری کنم چند روز توی تقویم نوشتم "رمزی" ولی آنقدر رمزی بود که حتی خودم هم بعدا فراموش کردم...