امروز استخر بودیم و بعدش بدون ماشین رفتیم تره بار صادقیه....
کلی خرید کردیم و چارتا کیسه کردیم و گرفتیم دست...
راه افتادیم تو ستارخان تا برسیم به ایستگاه اتوبوس... بعدشم سوار شدیم و اومدیم تا مترو...
تو گفتی این سختی ها رو که میکشم بیشتر مطمین میشم که روزای خوب میاد... من بهت لبخند زدم و تو دلم گفتم ایشالا که میاد...
الانم تو مترو نشستم.... توام تو مردونه... روزای خوب میاد... روزایی که حسرت بخورم برای سوار شدن مترو صادقیه تا گرم دره....