چقدر این روزا دوتامون درگیریم
نمیدونم کی شب میشه
حتی نمیرسم بیام اینجا و خاطره بنویسم
ولی راضی ام شکر خدا
هنوز به هیچی نرسیدیم ولی همین تلاش کردن تو کلی برام ارزش داره عزیزم....
چند شب پیش که خونه ی مامان بودیم میگفتی اگه به یه جایی رسیدم این افغانی هایی که نگهبان شدن تو مجتمع مامان رو جمع میکنم و میارم بهشون کار یاد میدم و جای خواب میدم و حقوق خوب میدم که به یه جایی برسن...
خوشحالم از اینکه انقد نگاه خوبی داری به آینده ت....
دوستت دارم همسر خوبم....