خوشبختی نوشت های من

روزمرگی هایم را مینویسم... شاید بعدها کودکم بخواند....

خوشبختی نوشت های من

روزمرگی هایم را مینویسم... شاید بعدها کودکم بخواند....

یادداشت دوم

زندگی این روزهایمان خیلی سخت است

ولی تو با بودنت

همه این سختی ها را

برایم آسان میکنی

مهم نیست اگر چشمم دنبال خیلی چیزها مانده

مهم نیست خیلی چیزها نداریم

حتی این مهم نیست که گاهی شب ها از داشته های دیگران اشک میریزم

ولی

تنها چیزی را که دارم و برای تمام عمرم  به آن امیدوارم

محبت تمام نشدنی تو ست...

.

.

.

وقتی به نداشته هایم فکر میکنم ناگهان یاد یک چیز می افتم

اینکه 

همه ی این ها

که زندگی "دونفره" زیبایی دارند

به اندازه ی من و تو

خوشخبت نیستند

و همه ی آن زن ها

که عکس های زیبایی های زندگی شان را به اشتراک میگذارند

هرگز

همسرشان را

آنقد که من تو را دوست دارم

دوست ندارند...

.

.

.

مطمئنم !

یادداشت اول

سال هاست قرار است بنویسم

از همان روزهای اول مدام میگفت: "این ها را بنویس تا بعدا سختی هایمان یادمان بماند"

آن روزها تازه وبلاگم را بسته بودم و ئهنوز دلم نمیخواست برگردم و خاطرات تلخ و شیرین گذشته ام را یادآوری کنم

چند روز توی تقویم نوشتم

"رمزی"

ولی آنقدر رمزی بود که حتی خودم هم بعدا فراموش کردم جریان از چه قرار بود

کم کم انقدر در سراشیبی عشقمان افتادیم و روزها آنچنان به سرعت میگذشت که دیگر قول و قرار اولیه ام فراموشم شد

ولی حالا مینویسم 

حالا که شاید سخت ترین روزهای زندگی دونفره مان را سپری میکنیم...

من از امروز منتظر رسیدن روزهای طلایی زندگیمان هستم....